« جانى کیس » ( گرانت ) ، جوان جاه‏طلب ، با زرنگى موفق مى ‏شود خود را به دخترى ثروتمند ( نولان ) نزدیک کند و نزد خانواده ‏ى او نیز به محبوبیت برسد.

« رابرت کانوى » ( کولمن ) کمک مى ‏کند تا عده‏اى از هم وطنان انگلیسى ‏اش از خطرات انقلاب چین بگریزند. هواپیماى حامل گروه در کوه‏هاى تبت سقوط مى ‏کند ، اما همه زنده مى ‏مانند و به منطقه‏اى مى‏ رسند که انگار بهشت گم شده است.

« آقاى دیدز » ( کوپر ) ، مرد ساده ‏اى اهل شهرى کوچک ، میلیون‏ ها دلار به ارث مى‏ برد و تصمیم مى‏ گیرد پولش را به نیازمندان ببخشد. وقتى به نیویورک مى‏ رود ، عده اى انگل گردش را مى‏ گیرند ، و زنى روزنامه‏ نگار ( آرتور ) درباره‏ ى او گزارش‏ هایى مسخره چاپ مى‏ کند.

داستان سه متصدی پمپ بنزین که با استادان دانشگاهی که از آلمان برای تدریس در یک کالج زنانه معتبر می‌آیند، اشتباه گرفته می‌شوند.